درمدح عضدالدوله اميريوسف سپاهسالار برادر سلطان محمود

اين هواي خوش و اين دشت دلارام نگر
وين بهاري که بياراست زمين را يکسر
اي بهار در گرگان! نه بهاري ، که بهشت
کس بهاري نشنيده ست ز تو خرم تر
باغها کردي چون روي بتان از گل سرخ
راغها کردي چون سنبل خوبان زخضر
از تو لشکر گه ما مجلس آراسته گشت
مجلس آراسته و مرغ درو رامشگر
ما درين مجلس آراسته چندانکه توان
مي گساريم بياد ملک شير شکر
مير يوسف عضدالدوله سالار سپاه
روي شاهان و سرافراز بزرگان ز گهر
آنکه زيباتر و درخورتر و نيکوترازو
هيچ سالار و سپهدار نبسته ست کمر
صورتي دارد نيکو چو سخن گفتن خوب
عادتي دارد با صورت خويش اندرخور
بيست چندانکه درين شهر نباتست و درخت
اندر آن خلعت فضلست و درآن صورت فر
هر که از دور بدو در نگرد خيره شود
گويد اين صورت و اين طلعت شاهانه نگر
عادت و سيرت او خوبتر از صورت اوست
گر چه در گيتي چون صورت او نيست دگر
در جهان هردو تني را سخن از منظر اوست
منظرش نيکو، اندر خور منظر مخبر
کس بود کو را منظر بود و مخبر ني
مير هم مخبر دارد بسزا ،هم منظر
ببزرگي چو سپهرست و بپاکي چو هوا
بسخاوت چو برادر، بديانت چو پدر
سيم وزر هر دو عزيزند و حريصست امير
به بر انداختن سيم به بخشيدن زر
خواسته گر چه عزيزست و خطرمند بود
برآن خواسته ده خواسته را نيست خطر
بار گنجي بدهد چون قدحي باده خورد
به دل خرم و روي خوش و لفظ چو شکر
باده خوردن،زهمه خلق مر او راست حلال
کس مبادا که باو گويد تو باده مخور
شاعران را ملکان خواسته آنگاه دهند
که بديشان بطرازند مديحي چو درر
او مرا خلعت و دينار بوقتي فرمود
که مرامدحت او گشته نبود اندر سر
خلعتي داد مرا قيمتي ازجامه خويش
کسوت قيصر بر جامه نشان قيصر
از پس خلعت شايسته بآيين صلتي
به درخشاني چون شمس وبه خوبي چو قمر
صلتي چون سپري بود که گر خواهم ازو
پر توان کرد ز دينار مدور دو سپر
خلعتش داد مرا مرتبه و جاه وجلال
صلتش کرد دل دشمن من زير و زبر
من بتقصير سزاوار بدي بودم واو
نيکويي کرد فزون از حد اندازه و مر
فرخي زيبد و واجب بود و هست سزا
که همه سال بدين شکر زبان داري تر
مير با تو ز خوي نيک به دل گرمي کرد
گر چه در سرما با مير برفتي بسفر
اشتر مرده کنون زنده تواني کردن
عيسي مريم گشتي تو بدينحال اندر
چند گويي که مرا چند شتر گشت سقط
اين سقط باشد و برخيز و کنون اشتر خر
هم شتر يابي ازين و هم شتر يابي ازان
گر ترا قصد شتر باشدو تدبير شتر
تا نباشد بدرستي چو يقين هيچ گمان
تا نباشد بحقيقت چو عيان هيچ خبر
شادمان باد و جوانبخت و جهاندار ملک
کامران با دو قوي دولت و محمود اثر
فرخش باد سر ماه و سر سال عجم
دولتش باد و بهر کار زيزدانش نظر